Saturday, December 22, 2007

Tuesday, December 11, 2007

نزدیک و شفاف

چشم که باز کردم نیمه شب بود.خوابهایم یادم نمی ماند.
اما این بار خوابم روشن و شفاف بود.
بی‌اغراق بود.

Saturday, December 1, 2007

گزارش تصویری








سر اومد زمستون،شکفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
کوهها لاله زارن،لاله ها بيدارن
تو کوهها دارن گل گل گل آفتابو ميکارن
توی کوهستون،دلش بيداره
تفنگ و گل گندم داره مياره
توی سينش جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
سر اومد زمستون،شکفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
لبش خنده نور
دلش شعله شور
صداش چشمه و يادش آهوی جنگل دور
توی کوهستون،دلش بيداره
تفنگ و گل گندم داره مياره
توی سينش جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره













Friday, November 30, 2007

Friday, November 16, 2007

هذیان

بر تو می آیم.بر من می ایی.از من می روی..بر من می اید.از او می روم.. می روم .می روم. می روم..مهمانی می روم. دل تنگ ات می شوم. می رقصم.باز می رقصم.. باز می رقصم.مست می شوم.رها می شوم.فراموش می کنم. بر تو می آیم.بر من می ایی.از من می روی..بر من می اید.از او می روم.. می روم .می روم. می روم..هوا سرد شده است.سردم می شود.نسکافه داغ می خورم. سيگار مي‌كشم.فیلم می بینم. باز می رقصم.. باز می رقصم.همه چیز را رها می کنم.رها.همه چیز را از دست داده ام.آشفته ام. آشفته ام. آشفته ام. مست می شوم.رها می شوم.فراموش می کنم. سردم می شود .من مجبور می شوم..من مي‌ميرم. بر تو می آیم.بر من می ایی.از من می روی..بر من می اید.از او می روم.. می روم .می روم. می روم.

Monday, November 12, 2007

بی محابا

اتفاقات این روزها بی محابا ست.

Thursday, September 6, 2007

Wednesday, September 5, 2007

قطع کردن رابطه در اوج؟

تکرار میشود.
دوست داشتن و دوست داشته شدن .
قطع کردن رابطه در اوج .
ذهنی کردن عشق.
به خاطر سپردن زیبایی یک حس.
می خواهیم که رابطه عاشقانه مان عاشقانه بماند.
اما نمی دانم و نمی فهمم
چرا برای ماندن عشق قطع کردن رابطه را بر می گزینیم؟
این بار در زندگی مردی هفتاد ساله دیدم که شاید خود را ملامت می کرد از این بابت.شاید ... عميقاً در خود فرو می رود.
این را از سکوتش فهمیدم.

Wednesday, June 27, 2007

خوب اما کمرنگ

شروع خوبی داشت.
آغازی با فریب تماشاگر و یک غافلگیری.
در ابتدا ذهن تماشا گر درگیر موضوعی می شد که داستان اصلی فیلم نبود

روز سوم روایتی بود از آخرین روزهای مقاومت خرمشهر در سال 59.سمیره خواهر رضا در محاصره دشمن مانده و رضا برای نجات او تلاش می کند
.
به نظرم روزسوم فیلم خوبی بود اما ضعف هایی هم داشت و شاهکار نبود.یکی از دلایلش بازی ضعیف بازیگران بود.مصنوعی ترین صحنه فیلم در خواست سمیره بود از رضا برای کشتن او.
تنها حامد بهداد بازی خوبی ارایه داد و باوربذیر. به خصوص صحنه نگاه ناباورانه‌ی فواد هنگام مرگ.

روز سوم به زیبایی واقعیت های جنگ را به تصویرمی کشد.از معدود فیلمهایی بود که افسر عراقی را هم به عنوان انسان معرفی کرده و تماشاچی را با خود همراه می کرد.
.
روز سوم فیلمی بود خوب اما کمرنگ.

Monday, June 18, 2007

Sunday, June 17, 2007

دوستی خوب

صراحت یکی از مشخصات یک دوستی خوب است
.اختلاف هم جزیی از یک رابطه دوستی است
.اگردوطرف راجبه اختلافاتشان صحبت کنند( با صراحت) دوستی ماندگار می شود اما آسیب رابطه دوستی زمانیست که نخواهیم برای هم توضیح دهیم.
می دانم که ازردگی مانند حفره ای یه مرور رابطه را خواهد بلعید
.

Tuesday, June 5, 2007

بود گار

ابتدا وبلاگم را سنگلاخستان نام نهادم.
با این ذهنیت که یاداور دشواری راه و موانع و موانع باشد.
تیز و ناهموار
.اما شوق رفتن.
ستیز.
ستیز.
اما در دل غوغا.
بغضی گره خورده در گلو .
اما نیرومند.
اما سمج
.
با مشورت دوستان به این رسیدم که نام را تغییر دهم.اینکه سنگلاخستان خیلی اغراق دارد.اینکه به نوعی واماندگی و بيهودگی را در ذهن شکل میدهد
.
نام را تغییر دادم به "بود گار"
بود گار زیرا اینجا نشانه ای از بود گار و هستی من خواهد بود.و تیزی و ناهمواری و شوق و غوغا و بغض و نیرو در این بودگارنمایان خواهد شد
.

Friday, June 1, 2007

Saturday, May 5, 2007

بیش درامد

باید استاد و فرود آمد
بر استان دری که کوبه ندارد
.....................
که آنجا
تو را
کسی به انتظار نیست
تنها تو
آن جا موجودیت مطلقی
موجودیت محض
چرا که در غیاب خود ادامه می یابی و غیاب ات
حضور قاطع اعجاز است
....................
دریغا
ای کاش ای کاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
در کار در کار در کار
می بود.
کاش کی کاش کی
داوری داوری
در کار در کار در کار .....
.........................
فرصت کوتاه بود و سفر جان کاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
"شاملو"

Tuesday, May 1, 2007

سلام



بار اولم نیست وبلاگ می نویسم
همیشه هیجان خاصی دارن برام اتفاق های بار اول
فکر نمی کردم این خونه جدید هیجان داشته باشه
داره انگار
اغازهمیشه برای من همراه بوده با دلهره

شاید شروع کنم یه چیزایی اینجا نوشتن
می خوام وبلاگ غیر شخصی رو تجربه کنم
بنابر این خطوط قرمزی برای خودم دارم
دوست دارم اینجا نقد بشم
پر بار بشم
ایده مشخصی ندارم
این وبلاگ هم در زیر مجموعه خاصی قرار نمی گیره
فقط می دونم که نوشته هام نوشته هایی شخصی نخواهند بود
شفاف
و واضح
خواهم بود
چراغ وبلاگ رو روشن می کنم

سلام